کد مطلب:369804 شنبه 14 اسفند 1395 آمار بازدید:389

فصل نهم
 مخلوقات فقراء درگاه اویند


خداوند می فرماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الفُقَرَاءُ إِلَی اللهِ وَ اللهُ هُوَ الغَنِیُّ الحَمِیدُ»(1) ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدائید؛ تنها خداوند است که بی نیاز و شایسته هرگونه حمد و ستایش است!


در ادعیه خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام- از آن بزرگواران الهی- اظهار فقر و بیچارگی به پیشگاه باعظمت خداوند متعال، فراوان دیده می شود. در معارف خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام انسان- در هر موقعیّتی که باشد، همان ذات فقیری است که اگر ارتباط خود را با خالق غنیّ خود قطع کند، هلاک می شود.


خداوند از قول حضرت موسی علیه السلام می فرماید: «رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلتَ إِلَیَّ مِن خَیرٍ فَقِیرٌ»(2) پروردگارا! به آن چه که از خیر بر من نازل کنی محتاجم.


آری؛ اگر انسان فراموش کند که ذاتاً موجودی فقیر است و خود را پُر و غنی بداند طغیان می کند، خداوند می فرماید:





1- سوره فاطر: آیه 15

2- سوره قصص: آیه 24

 


ص: 250


«کَلَّا إِنَّ الإِنسَانَ لَیَطغَی* أَن رَآهُ استَغنَی»(1) چنین نیست (که شما می پندارید) به یقین انسان طغیان می کند، از اینکه خود را بی نیاز ببیند!


و از این رو بوده است که آن خاندان پاک و مطهر علیهم السلام دائماً به درگاه الهی ضجّه می زدند و اظهار بیچارگی و فقر می نمودند.


اینک فرازهایی از مناجات زیبای امام زین العابدین علیه السلام را بشنوید:


- «یَا غَنِیّ الْأَغْنِیَاءِ، هَا، نَحْنُ عِبَادُکَ بَیْنَ یَدَیْکَ، وَ أَنَا أَفْقَرُ الْفُقَرَاءِ إِلَیْکَ، فَاجْبُرْ فَاقَتَنَا بِوُسْعِکَ، وَ لَا تَقْطَعْ رَجَاءَنَا بِمَنْعِکَ، فَتَکُونَ قَدْ أَشْقَیْتَ مَنِ اسْتَسْعَدَ بِکَ، وَ حَرَمْتَ مَنِ اسْتَرْفَدَ فَضْلَکَ(4) فَإِلَی مَنْ حِینَئِذٍ مُنْقَلَبُنَا عَنْکَ، وَ إِلَی أَیْنَ مَذْهَبُنَا عَنْ بَابِکَ، سُبْحَانَکَ نَحْنُ الْمُضْطَرّونَ الّذِینَ أَوْجَبْتَ إِجَابَتَهُمْ، وَ أَهْلُ السّوءِ الّذِینَ وَعَدْتَ الْکَشْفَ عَنْهُمْ»(2)


ای بی نیازترین بی نیازان! هم اکنون ما بنده تو در پیشگاه تو هستیم، و من فقیرترین فقیران در محضر تو هستم، پس با توانگریت، بیچارگی ما را جبران کن، و با منع احسانت، رشته امیدمان را قطع مکن تا [مبادا] آن کسی را که به سبب تو سعادتت را می طلبد، بدبخت کنی، و کسی را که خواهان احسان و مهر تو است محروم و نومید سازی.


پس اگر ما را محروم و نومید کنی، آنگاه از سوی تو به کجا روگردانیم؟ و از در خانه تو به کجا رویم؟ ای خدایی که تو پاک و منزّه هستی، ما درمانده و بیچاره هستیم که پذیرش دعایشان را بر خود واجب کرده ای، و ما از آن گرفتاران هستیم که برطرف نمودن گرفتاریشان را وعده و قول داده ای.


- «تَمَدّحْتَ بِالْغَنَاءِ عَنْ خَلْقِکَ وَ أَنْتَ أَهْلُ الْغِنَی عَنْهُمْ(12) وَ نَسَبْتَهُمْ إِلَی الْفَقْرِ وَ هُمْ أَهْلُ الْفَقْرِ إِلَیْکَ.(13) فَمَنْ حَاوَلَ سَدّ خَلّتِهِ مِنْ عِنْدِکَ، وَ رَامَ صَرْفَ الْفَقْرِ عَنْ نَفْسِهِ بِکَ فَقَدْ





1- سوره علق: آیات 6 و 7

2- صحیفه سجادیه، بخشی از دعای شماره 10، ص 120

 


ص: 251


طَلَبَ حَاجَتَهُ فِی مَظَانّهَا، وَ أَتَی طَلِبَتَهُ مِنْ وَجْهِهَا.»(1)


و ای خدایی که با بی نیازی از پدیده هایت، خود را ستوده ای، و به راستی که به بی نیازی از آنها، سزاوار می باشی.


آنان را به فقر و احتیاج نسبت داده ای، و به راستی که آنها به نیازمندی و احتیاج به تو سزاوار و شایسته نیاز به تو هستند.


پس هرکس با سعی و کوکشش از درگاه تو بخواهد تا روزنه نیازش را ببندد، و برای رفع فقر از خود، به درگاه تو رو آورد، نیازش را در جایگاه صحیح خود طلبیده، و خواست اش را از راه درست خود دنبال کرده است.


ولی آن کس که برای روا شدن نیازش به یکی از آفریده هایت رو آورده، یا جز تو را سبب تأمین نیازش بداند، خویش را در معرض محرومیت (از لطف تو) قرار داده، و سزاوار قطع احسان، از پیشگاه تو شده است.


- «وَ قُلْتُ سُبْحَانَ رَبّی کَیْفَ یَسْأَلُ مُحْتَاجٌ مُحْتَاجاً وَ أَنّی یَرْغَبُ مُعْدِمٌ إِلَی مُعْدِمٍ(18) فَقَصَدْتُکَ، یَا إِلَهِی، بِالرّغْبَهِ، وَ أَوْفَدْتُ عَلَیْکَ رَجَائِی بِالثّقَهِ بِکَ.(19) وَ عَلِمْتُ أَنّ کَثِیرَ مَا أَسْأَلُکَ یَسِیرٌ فِی وُجْدِکَ، وَ أَنّ خَطِیرَ مَا أَسْتَوْهِبُکَ حَقِیرٌ فِی وُسْعِکَ، وَ أَنّ کَرَمَکَ لَا یَضِیقُ عَنْ سُؤَالِ أَحَدٍ، وَ أَنّ یَدَکَ بِالْعَطَایَا أَعْلَی مِنْ کُلّ یَدٍ.»(2)


و گفتم: پاک و منزّه است پروردگار من، چگونه محتاجی از محتاج دیگر درخواست کند؟ و کجا تهیدست و ناداری به تهیدست و نادار دیگر رو می آورد؟ پس ای خدای من، با شور و شوق، به سوی تو توجّه کردم، و با اعتماد و اطمینان کامل به حضرتت، چشم امید دوخته ام.


و دانستم که آنچه از درگاه تو خواسته ام، بسیارش در برابر دارایی تو، اندک است، و





1- صحیفه سجادیه، بخشی از دعای شماره 13، ص 136

2- صحیفه سجادیه، بخشی از دعای شماره 13، ص 138.

 


ص: 252


آنچه از عطای بزرگ تو را خواسته ام که به من ببخشی، در برابر وسعت و عظمت قدرتت، بسیار ناچیز است، و کرم و دایره لطف تو در برابر سئوال هیچ کس، تنگ و محدود نمی شود.


عرفا و فلاسفه، پدیده ها را «عین فقر» و «عین ربط» می دانند؛(1) به این معنا که اشیاء یک وجود مستقل و جدای از خدا نیستند؛ بلکه وجودی از وجود او، و شأنی از شئونات او هستند.


برای روشن شدن این معنا می توان خورشید و نور آن را مثال زد: نور خورشید «عین ربط» و «عین فقر» به وجود خورشید است؛ زیرا نور خورشید، هیچ شأن و وجودی، جدای از خورشید ندارد؛ بلکه وجودش همان وجود خورشید است.


بنابراین نور خورشید «فقیر» نیست؛ (که غیر خورشید باشد و به خورشید محتاج) بلکه «عین فقر» و «عین ربط» است. (یعنی وجودی ندارد جز وجود خودِ خورشید)


در کتاب «فرهنگ اصطلاحات ابن عربی: آمده است: فقر عبارت از «فناء فی الله» است و اتحاد قطره با دریا و این نهایت سیر و مرتبت کاملان است که فرمود: «الفقر سواد الوجه فی الدارین» که سالک کلاً فانی شود و هیچ چیز او را باقی نماند و بداند که آنچه به خود نسبت می داده است، همه از آن حق است و او را هیچ نبوده است.(2)


ابن عربی در این باره می گوید: «فقر حقیقی عبارت از عدم تملک است و عدم تملّک بدان معنا است که فقیر را هیچ نباشد که به خود اضافت کند تا حدّی که از خود فانی شود و این مقام وحدت صِرف و توحید محض است؛ زیرا چون اضافت ساقط شود، وحدت ثابت گردد: «التوحید اسقاط الإضافات» و از این جا گفته اند که: «اذا تمّ الفقر فهو الله».(3)


استاد جوادی آملی- در رابطه با «عین فقر» بودن انسان- می گوید: «... لأنّ الانسان و





1- بدایه الحکمه، (فی العله والمعلول، الفصل الثالث، ص 111)

2- فرهنگ اصطلاحات عرفان ابن عربی، ص 593

3- همان، ص 594

 


ص: 253


غیره من الممکنات... وجوده ضعیفاً فقیراً أو فقراً و ربطاً محضاً لا ذات له إلاّ الرّبط إلی الواجب الغنیّ المحض إلاّ أنّه علی المشرب الرابع و هو التوحید الأفعالی المبحوث عنه فی العرفان النظری المشهور فی العرفان العملی، لا وجود له إلاّ مجازاً، بحیث یکون إسناد الوجود إلیه إسناداً إلی غیرما هو له نظیر إسناد الجریان إلی المیزاب فی قول من یقول: «جری المیزاب»؛ لأنّ الموجود الإمکانی علی هذا المشرب صوره مرآتیّه لا وجود لها فی الخارج...»(1)


خلاصه ترجمه: براساس توحید افعالی که در مباحث عرفان نظری مطرح می شود و در عرفان عملی مشهود می گردد وجود انسان، ربط محض و فقر محض است؛ بنابراین تنها وجودی که برای انسان می توان لحاظ کرد، یک وجود مجازی است، به گونه ای که (طبق معنای مجاز) وجود به انسان در حقیقت، اسناد وجود به چیزی است که صاحب اصلی آن نیست، مثل نسبت دادن جریان آب به ناودان که گفته می شود: «ناودان جاری شد» با آن که جریان حقیقی از آب است.


آقای سیدمحمدحسین حسینی تهرانی در تبیین عقیده وحدت وجود، و عین فقر و عین ربط بودن پدیده ها می گوید: «... وحدت به معنی اتّحاد و حلول ذات خالق با مخلوق نیست؛ وحدت به معنی عینیّت ذات لایتناهی و مالا اسم له و لا رسم له با این موجودات متعیّنه کثیفه متقیّده و محدوده به هزاران عیب و علّت نیست.


وحدت به معنی استقلال ذات حق تعالی شأنه در وجود است که با وجود این استقلال و عزّت، هیچ موجود دیگری توان استقلال را نداشته و وجودش وجود ظلّی و تبعی است، همچون سایه شاخص که به دنبال آن می گردد. تمام موجودات وجودشان از حق است؛ همه آیه و نماینده می باشند، بنابراین همه ظهورت او می باشند و تجلّیات ذات اقدس وی.





1- علی بن موسی الرّضا علیه السلام، و الفلسفه الإلهیه، ص 58

 


ص: 254


اما ظاهر از مَظهر جدا نیست، و متجلّی از متجلّی فیه انفکاک نمی تواند داشته باشد؛ وگرنه دیگر ظهور و تجلّی نیست؛ آن وجودی است جدا و این وجودی است جدا. در این صورت عنوان مخلوق و ربط و رابطه برداشته می شود و تمام کائنات موالید خدا می گردند، در حالی که او «لَم یَلِد» است.


عینیّت حق با اشیاء، عینیت ذات بسیط ما لا اسم له و لا رسم له با اشیاء نیست؛ زیرا آن قابل وصف نیست و این اشیاء به وصف می آیند. او تعیّن و حد ندارد، اینها همگی محدود و متعیّن هستند.


عینیّت به معنی عینیّت علّت با معلول، و خالق با فعل، و ظاهر با ظهور است. بدین معنی که: اگر فرض رفع حدود و تعیّنات شود، دیگر غیر از وجود بَحت و بسیط و مجرّد چیز دیگری در میان نمی ماند و نمی تواند در میان بماند.


وحدت وجود به معنی تعلّق و ربط حقیقی- نه اعتباری و توهّمی و خیالی- همه موجودات است با خالقشان، و در این صورت دیگر فرض زنگار استقلال در موجودات بی معنی می شود. همه با خدا مربوط اند؛ بلکه ربط صرف می باشند و خالق متعال که حقیقت وجود و اصل الجود والوجود است با تمام اشیاء معیّت دارد، نه معیّت 1+1 که این غلط است و عین شرک است؛ [زیرا دو وجود فرض شده است] بلکه فی المثل مانند معیّت نفس ناطقه با بدن، و معیّت عقل و اراده با افال صادره از انسان که تحقیقاً در مفهوم و مفاد و معنی یکی نیستند؛ ولی از هم منفک و متمایز هم نمی باشند.»(1)


استدلال های آقای سیدمحمدحسین تهرانی غلط، و مبانی معتقدات وی، با مبانی معارف وحیانی و تعالیم خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام کاملاً مغایرت دارد؛ اکنون نقد این سخنان را توجه فرمائید:


1) اشیاء ظهور ذات خداوند نمی باشند؛ بلکه طبق تعالیم وحیانی و معارف خاندان





1- روح مجرد، صص 372-374

 


ص: 255


عصمت و طهارت علیهم السلام مخلوق خدا و مباین با ذات اقدس او هستند.


2) خداوند از مخلوقات خویش جدا است؛ اما در عین جدایی بر تمام اشیاء سیطره وجودی دارد.


3) فلاسفه و عرفا که به تجلّی ذات به صورت پدیده ها و صدور اشیاء از ذات خداوند به صورت معلولات عقیده دارند، آنانند که به زایش از ذات خداوند معتقدند؛ نه آنان که موجودات را مخلوقات خداوند می دانند که «لا من شیء» خلق نموده است.


4) طبق سخن وی، با برداشتن حدود و تعیّن اشیاء، تمام اشیاء با ذات خداوند «عینیّت» می یابند؛ و این سخن مخالف با روح تعالیم ادیان الهی است؛ زیرا در مکتب انبیاء، اشیاء مباین با ذات خداوند معرّفی شده اند.


5) اعتقاد به وجود «بَحت» و «صِرف» در رابطه با خدا و اشیاء توهّمی بیش نیست؛ زیرا: 1- خلقت اشیاء یعنی تعیّن و محدودیت اشیاء، و این تعیّن و محدودیت همیشه با اشیاء است. 2- خداوند را نمی توانیم حقیقتِ «بَحت» و «صِرف» معرّفی کنیم؛ زیرا ذات خداوند قابل معقول و شهود بشر نیست و «عدم حدّ» که در روایات درباره ذات خداوند مطرح شده است به معنای «صرفیّت» خدا نیست؛ زیرا صِرافت و غیر صِرافت از مفاهیم ذهنی است و خداوند از مفاهیم ذهنی ما منزّه است.


عدم حد به این معناست که خداوند هم از مخلوقات خود جدا و مباین است و هم به هیچ چیز توصیف نمی شود.


6) هرچند خداوند مباین و جدا از مخلوقات خویش است؛ اما کمال ارتباط را با مخلوقات خویش دارد، مانند: ارتباط خالق مخلوقی، رازق مرزوقی، صانع مصنوعی و ... ولیکن کیفیّت این ارتباط معقول و مشهود ما نیست.


7) خداوند ذاتاً با اشیاء معیّت دارد؛ اما این معیّت ذاتی نه تنها وحدت وجود و عینیّت او با اشیاء را اثبات نمی کند، بلکه بیانگر غیریّت و مباینت خداوند با اشیاء است،



 


ص: 256


زیرا همراهی به معنای وحدت و عینیت نیست.


8) هرچند خداوند معیّت ذاتی با اشیاء دارد؛ لیکن کیفیّت این معیّت، معقول و مشهود بشر نیست.


9) طبق این سخن وی: «اگر فرض رفع حدود و تعیّنات شود، دیگر غیر از وجود بَحت و بسیط و مجرّد چیز دیگری در میان نمی ماند و نمی تواند در میان بماند.» باید گفت: در این صورت تمام اشقیاء و اولیاء خدا یکی می شوند؛ یعنی- نستجیر بالله- شمر و یزید و ابن ملجم و معاویه و ابوسفیان و ابوجهل و فرعون و ... با حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین علیه السلام و سیدالشهداء علیه السلام و ... یکی می گردند، و این سخن یعنی به تمسخر گرفتن آموزه های وحیانی و وعده های الهی در عقاب کافران و معاندان. مگر ابن عربی حقیقت و هویت فرعون را «عین الحق» نام نبرده است؟!»(1)


مگر شیخ محمود شبستری نگفته است که همه یکی اند:


جناب حضرت حق را دویی نیست***در آن حضرت من و ما و تویی نیست


من و ما و تو و او هست یک چیز***که در وحدت نباشد هیچ تمییز(2)


مگر ابن عربی نگفته است که فرعون پاک و مطهر از دنیا رفت: «فقبضه طاهراً مطهّراً لیس فیه شیء من الخبث لأنّه قبضه عند ایمانه».(3)


مگر برخی نگفته اند که کافر را نیز باید با وضو مس کرد!(4)


مگر مولوی نگفته است آنگاه که تعیّنات برداشته شوند، موسی علیه السلام و فرعون یکی هستند:


چون که بی رنگی اسیر رنگ شد***موسی ای با موسی ای در جنگ شد





1- ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص 581

2- گلشن راز، ص 63

3- فصوص الحکم، فص موسویه، ص 124

4- شرح مراتب طهارت، صمدی آملی، ص 296

 


ص: 257


چون به بی رنگی رسی کان داشتی***موسی و فرعون دارند آشتی(1)


مگر برخی نگفته اند که بحث از امکان، برای شوخی است؛ چون به دقت بنگری آنچه در دار وجود است، وجوب است و بحث در امکان برای سرگرمی است.(2)


مگر ابن عربی نگفته است که در مباشرت مرد با زن- نستجیر بالله- مفعول و منکوح واقعی خداست؛ زیرا خداوند دوست دارد مرد فقط از ذات او لذت ببرد!!(3)


و شارح فصوصش، این گونه کلام کفرآلود ابن عربی را توجیه می کند: «خداست که دارد خدایی می کند.»(4)


مگر یکی از همین آقایان وحدت وجودی چند سال پیش در سخنرانی خویش- در جمع مریدان- نگفت:


قبل از این که ما برویم بهشت می بینیم یزید و یارانش رفتن.


اینها [یزید و شمر] که دین و ناموس خدا را نابود نکردند.


اینها می گویند اگر من نبودم شما عزاداری نمی کردید.


الآن ما چقدر باید متشکر شمر و عمر سعد باشیم.


امام حسین [علیه السلام] و یزید و موسی و فرعون در آخر یکی اند.(5)


10) هیچ یک از مخالقان عقیده وحدت وجود، معتقد به استقلال اشیاء در ذات و در بقا نیستند؛ بلکه- طبق معارف وحیانی- اشیاء را مخلوق خدا می دانند که نه در ذات استقلال دارند، (زیرا مخلوق خدا هستند و وابسته به اعطای او) و نه در بقا و دوامشان؛ (زیرا اگر اراده خدا بر دوام و بقای اشیاء نباشد اشیاء معدوم می شوند.)





1- مثنوی، دفتر یکم، بیت 2474

2- ممد الهمم، ص 107

3- فصوص الحکم، فص محمدیه

4- ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص 606

5- مجله نورالصادق علیه السلام شماره 21 و 22، ص 176 و 177؛ همچنین متن سخنرانی آقای صمدی آملی در سایت نورالصادق موجود است.

 


ص: 258


با این توضیحات باطل بودن این سخن نیز مشخص می شود: انکار وحدت وجود، یعنی انکار استقلال در ربوبیّت و خلاقیّت باریتعالی، بنابراین منکر وحدت وجود منکر توحید است.(1)


باز هم در جواب صاحب روح مجرّد می گوئیم: آیا کسانی که عالم را ظهور ذات خداوند و عین اشیاء معرفی می کنند، و بت پرستی را خداپرستی می خوانند، و به صدور و زایش از ذات معتقدند و به تنزیه همه چیز حتی فرعون و نمرود و بت و شیطان و ... می پردازند، منکر توحیدند، یا کسانی که عالَم را مخلوق خدا و مباین با ذات او و فقیر و وابسته به اعطای الهی می دانند؟!!





1- روح مجرّد، سیدمحمدحسین حسینی تهرانی، ص 379

 


ص: 259